باورم نمی شود
نباشی
نیایی
نمانی
بروی
یا اگر میروی
دوباره بر نگردی..
باورم نمیشود
تنگِ غروب
تنگِ هم
کنارِ من
سر در آغوش من
روی پلّه نشستنی نباشد
میانِ چای خوردن ها
پکهای سیگار
گپ زدنی نباشد
شانه به شانه ت
شانه به شانه کوچه
شانه به شانه باران
دست در دستِ من
قدم زدنی نباشد..
باورم نمیشود
غروب باشد
اذان مغرب باشد
این خانه باشد
این باغچه
این حوض
این کوچه
باورم نمیشود
من باشم
تو نباشی
و تمام شدنی برای من نباشد
تو نباشی و مرگی برای من نباشد..
باورم نمیشود
جز خالیِ این روز ها
خالیِ این دنیا
هیچ چیز باورم نمیشود..